گروه فرهنگی مشرق - جریان سینمای انتقادی در نسبت سیاسی با مضامین کارگری،اشتغال،بیمه و... را در غرب می توان با آثار فیلم سازانی چون کن لوچ و یا برادران داردن دید.به عنوان مثال کن لوچ فیلم ساز انگلیسی یکی از بزرگ ترین منتقدان سیاست های نئولیبرالی مارگاریت تاچر بوده و آثار متعددی را در خصوص تبعات ویرانگر این سیاست ها ساخته است مانند فیلم "دریانوردان" که در سال 2001 داستان مشکلات کارگران در پی خصوصی سازی خطوط راه آهن را نمایان می سازد.اگر امروز کن لوچ به عنوان نماد سینمای انتقادی با نسبت اجتماعی – سیاسی گردیده به دلیل مخالفت بی پرده او با سیاست های خصوصی سازی دولت مارگاریت تاچر بوده است اما در برخورد با سینمای رخشان بنی اعتماد با یک دوگانگی و تناقض عمیق روبرو ایم.
بنی اعتماد خود را منتقد وضعیت دیوان سالاری جزم اندیش و بی روح زمان می داند و مضامین آثار خود به ویژه "قصه ها" را حول محور بی کاری و عدم امنیت شغلی و در نتیجه گسترش فقر بنیان می نهد،اما هیچگاه در خصوص سیاست های قانون کار به ویژه عدم استخدام رسمی که بنیان گذار آن پس از انقلاب اسلامی دولت سازندگی بود سخنی نمی گوید، 93 درصد از کارگران کشور با این سیاست نئولیبرالی دولت سازندگی دچار معضل کار موقت و فاقد امنیت گشتند و این عامل اصلی در توسعه بی مسئولیتی کارفرما در خصوص مسائل حمایت از کارگران (مانند بیمه درمانی،از کار افتادگی،بازنشستگی،مرخصی زایمان زنان و..) با بهانه حمایت از صاحبان کار گردید و همین سیاست در دولت های بعدی سرسختانه اجرا گشت و حتی به عنوان مانیفست سیاسی دولت یازدهم مطرح شد. حال پرسش اینجاست مگر فقر و فساد اخلاقی انعکاس یافته در آثار بنی اعتماد نتیجه معضل اشتغال در جامعه ای طبقاتی نیست؟پس باید سیاست هایی را که سبب ایجاد این معضلات گردیده نیز مورد نقد قرار داد نه اینکه تنها به ارائه تصویری از ظهورات آن کفایت نمود.
پس تفاوت بسیاری ست میان فیلم سازی همچون کن لوچ که به نسبت انتقادی سینمای خود با سیاست های نئولیبرالی تاچر عمیقا باور دارد با فیلم سازی چون بنی اعتماد که تنها تصویر گر فخر فروشانه از معظلات اجتماعی ست در حالی که قرابت فکری با عاملان این وضعیت نیز دارد.این درحالی ست که نرخ بیش از 13.1 درصدی بیکاری و همچینی تورم بیش از 41 درصد در دوران اصلاحات بوده و پروژه عدم امنیت شغلی با توسعه خصوصی سازی از دوران سازندگی کلید خورده است اما "قصه ها" در ادامه روند فیلم سازی بنی اعتماد با ارائه تصویر متحجرانه از سنت عامل تمامی معظلات را ظاهرا در عدم پذیرش اصلاحات نو اندیشانه می داند و مشخص نیست که وجه ایجابی این اصلاحات گرایش به فمینیسم است یا روشنفکری دینی؟
"قصه ها" اثری چندپاره و از هم گسیخته است.فیلمنامه ای غیر متمرکز که قصد دارد عمق معظلات اجتماعی را با خرده پی رنگ های داستانی روایت کند اما شمایل شعار زده و طراحی عجولانه این پاره روایت ها درون فیلمنامه میزان باور پذیری آنها را می کاهد این نسبت در ابتدای فیلم در خصوص شخصیت راننده تاکسی کاملا مشخص است و به یکباره مخاطب را در عمق یک فضای شعار زده و اغراق گونه بدون هیچ مقدمه و فاقد از هرگونه منطق روایی پرتاب می کند.
ماهیت "قصه ها" اسارت آن در همین نسبت های شعار زده و اغراق گونه می باشد که نمایانگر تشتت و عصبیت سازنده آن نیز است که توان ادراک شخصیت های اثرش و معظلات آنان را ندارد و فیلم را تنها را در یک گزارش مستند گونه خلاصه می کند.شاید بتوان نامش را گزارشی از معظلات اجتماعی در کشورهای غیر دموکراتیک با ماهیت دیکتاتوری گذاشت.
"قصه ها" ماهیتی کاملا فریبنده و ایدئولوژیک دارد و در اپیزودی که در خصوص زندگی شخصی آن کارگر بیکار و همسرش که نامه ای را از سوی پیرمردی متمول دریافت می کنند، چهره ای ناواقع و خیالی از ماهیت سرمایه داری سنتی ارائه می دهد.بگذریم از اینکه گزینش نسبت هایی چون زن صیغه ای بودن همسر آن کارگر ابتذال صرف است اما اگر قرار بود سرمایه داری چهره ای چنین بخشنده داشته باشد نمی توانست در میان بحران های ریشه ای تاریخی تا این زمان دوام آورد لذا تفسیر ایدئولوژیک مولف در راستای ارائه تصویری مشروع از تنها عامل استعمار در جهان امروز یعنی سرمایه داری ، نه تنها موجب تطهیر آن نخواهد شد بلکه اصرار مولف در پاک نمودن صورت مسئله را نمایان می سازد.
مهمترین ویژگی "قصه ها" نسبت واداده و تسلیم گرایانه ایست که با معظلات نمایان شده برقرار می سازد و مخاطب را بدون هیچگونه راهکاری رها می کند و این ریشه در عدم درک عمیق از این وضعیت دارد.هر چند روایت پایانی فیلم وجوه ایجابی را ارائه می دهد و از عمق یاس آلودگی آن می کاهد اما وجه غالب اثر ارائه پوچی و نهیلیسم منفعلی ست که تبعیض های جامعه طبقاتی را بدیهی می پندارد و لذا قصد ارائه راهی برای خروج از آن را ندارد و این موجب اشاعه نوعی نهیلیسم اجتماعی خواهد گردید.
بنی اعتماد خود را منتقد وضعیت دیوان سالاری جزم اندیش و بی روح زمان می داند و مضامین آثار خود به ویژه "قصه ها" را حول محور بی کاری و عدم امنیت شغلی و در نتیجه گسترش فقر بنیان می نهد،اما هیچگاه در خصوص سیاست های قانون کار به ویژه عدم استخدام رسمی که بنیان گذار آن پس از انقلاب اسلامی دولت سازندگی بود سخنی نمی گوید، 93 درصد از کارگران کشور با این سیاست نئولیبرالی دولت سازندگی دچار معضل کار موقت و فاقد امنیت گشتند و این عامل اصلی در توسعه بی مسئولیتی کارفرما در خصوص مسائل حمایت از کارگران (مانند بیمه درمانی،از کار افتادگی،بازنشستگی،مرخصی زایمان زنان و..) با بهانه حمایت از صاحبان کار گردید و همین سیاست در دولت های بعدی سرسختانه اجرا گشت و حتی به عنوان مانیفست سیاسی دولت یازدهم مطرح شد. حال پرسش اینجاست مگر فقر و فساد اخلاقی انعکاس یافته در آثار بنی اعتماد نتیجه معضل اشتغال در جامعه ای طبقاتی نیست؟پس باید سیاست هایی را که سبب ایجاد این معضلات گردیده نیز مورد نقد قرار داد نه اینکه تنها به ارائه تصویری از ظهورات آن کفایت نمود.
پس تفاوت بسیاری ست میان فیلم سازی همچون کن لوچ که به نسبت انتقادی سینمای خود با سیاست های نئولیبرالی تاچر عمیقا باور دارد با فیلم سازی چون بنی اعتماد که تنها تصویر گر فخر فروشانه از معظلات اجتماعی ست در حالی که قرابت فکری با عاملان این وضعیت نیز دارد.این درحالی ست که نرخ بیش از 13.1 درصدی بیکاری و همچینی تورم بیش از 41 درصد در دوران اصلاحات بوده و پروژه عدم امنیت شغلی با توسعه خصوصی سازی از دوران سازندگی کلید خورده است اما "قصه ها" در ادامه روند فیلم سازی بنی اعتماد با ارائه تصویر متحجرانه از سنت عامل تمامی معظلات را ظاهرا در عدم پذیرش اصلاحات نو اندیشانه می داند و مشخص نیست که وجه ایجابی این اصلاحات گرایش به فمینیسم است یا روشنفکری دینی؟
"قصه ها" اثری چندپاره و از هم گسیخته است.فیلمنامه ای غیر متمرکز که قصد دارد عمق معظلات اجتماعی را با خرده پی رنگ های داستانی روایت کند اما شمایل شعار زده و طراحی عجولانه این پاره روایت ها درون فیلمنامه میزان باور پذیری آنها را می کاهد این نسبت در ابتدای فیلم در خصوص شخصیت راننده تاکسی کاملا مشخص است و به یکباره مخاطب را در عمق یک فضای شعار زده و اغراق گونه بدون هیچ مقدمه و فاقد از هرگونه منطق روایی پرتاب می کند.
ماهیت "قصه ها" اسارت آن در همین نسبت های شعار زده و اغراق گونه می باشد که نمایانگر تشتت و عصبیت سازنده آن نیز است که توان ادراک شخصیت های اثرش و معظلات آنان را ندارد و فیلم را تنها را در یک گزارش مستند گونه خلاصه می کند.شاید بتوان نامش را گزارشی از معظلات اجتماعی در کشورهای غیر دموکراتیک با ماهیت دیکتاتوری گذاشت.
"قصه ها" ماهیتی کاملا فریبنده و ایدئولوژیک دارد و در اپیزودی که در خصوص زندگی شخصی آن کارگر بیکار و همسرش که نامه ای را از سوی پیرمردی متمول دریافت می کنند، چهره ای ناواقع و خیالی از ماهیت سرمایه داری سنتی ارائه می دهد.بگذریم از اینکه گزینش نسبت هایی چون زن صیغه ای بودن همسر آن کارگر ابتذال صرف است اما اگر قرار بود سرمایه داری چهره ای چنین بخشنده داشته باشد نمی توانست در میان بحران های ریشه ای تاریخی تا این زمان دوام آورد لذا تفسیر ایدئولوژیک مولف در راستای ارائه تصویری مشروع از تنها عامل استعمار در جهان امروز یعنی سرمایه داری ، نه تنها موجب تطهیر آن نخواهد شد بلکه اصرار مولف در پاک نمودن صورت مسئله را نمایان می سازد.
مهمترین ویژگی "قصه ها" نسبت واداده و تسلیم گرایانه ایست که با معظلات نمایان شده برقرار می سازد و مخاطب را بدون هیچگونه راهکاری رها می کند و این ریشه در عدم درک عمیق از این وضعیت دارد.هر چند روایت پایانی فیلم وجوه ایجابی را ارائه می دهد و از عمق یاس آلودگی آن می کاهد اما وجه غالب اثر ارائه پوچی و نهیلیسم منفعلی ست که تبعیض های جامعه طبقاتی را بدیهی می پندارد و لذا قصد ارائه راهی برای خروج از آن را ندارد و این موجب اشاعه نوعی نهیلیسم اجتماعی خواهد گردید.
مسعود قدیمی